English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (710 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
model U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finished U آنچه کامل شده است
malfunctioned U آنچه کامل کار نکند
malfunctions U آنچه کامل کار نکند
malfunction U آنچه کامل کار نکند
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
namely U برای مثال
videlicet U برای مثال
exempli gratia U برای مثال
e.g U برای مثال
in fact U برای مثال
videlicet U برای مثال
to wit <adv.> U برای مثال
namely <adv.> U برای مثال
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
locus classicus U مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
transients U آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient U آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
game U آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
usable U آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
bubble help U خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
report generator U برای تامین گزارش کامل
partial substitution U جانشینی کامل برای دو کالا
up and running U اماده برای عملیات کامل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
integers U اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
integer U اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
alphaphotographic U آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
program U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
reserve buoyancy U جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
carried U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
fixes U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
fix U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
to unionise [British E] U متحد کردن [مثال کارگران]
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
to recover from something U جبران کردن [مثال از بحرانی]
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
to unionize [American E] U متحد کردن [مثال کارگران]
solids U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
notification message U پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
solid U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
to keep somebody on a short leash U کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
to feel like something U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
bcd U جمع کننده کامل برای جمع دو عدد 4 بیتی BCD
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
downloadable U آنچه قابل بار کردن است
Whatsoever U هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
manageable U آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
universal U آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
roundest U کامل کردن
finishes U کامل کردن
totalize U کامل کردن
complemented U کامل کردن
complementing U کامل کردن
matures U کامل کردن
finish U کامل کردن
round U کامل کردن
complements U کامل کردن
complement U کامل کردن
mature U کامل کردن
overhauled U اوراق کردن کامل
to rest up U استراحت کامل کردن
rest up U استراحت کامل کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
overhauls U اوراق کردن کامل
overhaul U اوراق کردن کامل
overhauling U اوراق کردن کامل
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
bleaches U سفید کردن شستن کامل
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
completing U کامل کردن انجام دادن
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
completes U کامل کردن انجام دادن
bleach U سفید کردن شستن کامل
completed U کامل کردن انجام دادن
bleached U سفید کردن شستن کامل
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
complete U کامل کردن انجام دادن
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
to make a complaint [about] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
optimization U کار کردن چیزی با کارایی کامل
souse U بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to be all eyes U موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
to browse U ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
integrates U کامل کردن درست کردن
integrating U کامل کردن درست کردن
integrate U کامل کردن درست کردن
imago U حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
double leg pick up U زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
thorough U بطور کامل کامل
operational U آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
documented U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
saw U مثال
examples U مثال
illustrations U مثال
paradigm U مثال
ensample U مثال
praxis U مثال
illustration U مثال
paradigms U مثال
example U مثال
impresa U مثال
saws U مثال
sawing U مثال
parables U مثال
parable U مثال
sawed U مثال
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
exemplum U مثال نمونه
to be illustrative of U با مثال نشاندادن
allegorically U بطریق مثال
exemplification U مثال اوری
exempli gratia [e.g.] U به عنوان مثال
tags U مثال مبتذل
locus U مثال ادبی
To cite an example . U مثال آوردن
illustratively U با عکس یا مثال
tag U مثال مبتذل
instance U مثال شاهد
instances U مثال شاهد
exemplars U مانند مثال
exemplar U مانند مثال
for example U به عنوان مثال
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
instants U ماه کنونی مثال
instant U ماه کنونی مثال
For instance . By way of example . U مثلا"( من باب مثال )
query by example U سئوال از طریق مثال
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to catch [to start] U روشن شدن [مثال موتور]
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
practice fee U دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
suppressant U داروی جلوگیر [مثال اشتها]
to suck on U مکیدن [مثال آب نبات چوبی ]
to recover from something U ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
to recover from something U به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
vindication U اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
traffic on public roads U رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
street traffic U رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to descend [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com